سفارش تبلیغ
صبا ویژن
* سلام وقت بخیر؛خوشحال میشم نظربدین*

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
مطالب متنوع - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستت، برادر تنی توست، حال آن که هر برادرِ تنی تو، دوستت نیست . [امام علی علیه السلام]

مطالب متنوع - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: رضوانی  شنبه 86 مهر 7   ساعت 6:6 عصر

کبد و بیماری های آن


ادامه مطلب...

نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  شنبه 86 مهر 7   ساعت 6:2 عصر

روزه در بیماری های گوارشی ادامه مطلب...

نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  پنج شنبه 86 شهریور 8   ساعت 2:26 عصر

  در اصول کافیست امام صادق (ع) مى فرماید: اگر کسى بگوید آنچه را که به دو چشمش دیده و آنچه را که بدو گوشش شنیده مطلبى که طرف را بى آبرو مى کند تا لکه دار و عیب دارش کند.

 ادامه مطلب...

نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  یکشنبه 86 شهریور 4   ساعت 8:23 عصر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

عنوان بصرى مى گوید:

از امام صادق علیه السلام خواستم به من پند و اندرز بدهند. فرمود:

ادامه مطلب...

نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  یکشنبه 86 شهریور 4   ساعت 8:19 عصر

  چند طایفه اند که ایشان را بِرُو در آتش جهنّم مى اندازند. اولین دسته که مورد حساب و مؤ اخذه واقع مى گردند، کسانى هستند که عمرشان را در تحصیل علم گذرانده اند. وقتى که از ایشان پرسیده مى شود در مقابل عقل و فهمى که خداى تعالى بشما داد چه کرده اید؟

مى گویند: پروردگارا مى دانى که شبها نخوابیدیم ، نشر علم دادیم ، درس ‍ خواندیم ، و درس دادیم ، کتاب نوشتیم .

پاسخشان مى دهند: این کارها را کردید براى این بود که بگویند: شما عالمید، با سواد و با فضیلتید یا مثلا در این دوره به شما بگویند: آیت اللّه یا مثلا دکتر و پرفسور و دانشمند، و به آن رسیدید.

غرض این است که یک عمر خیال مى کرد عالم دینى است و مُرکّبش از خون شهیدان برتر است . ولى نمى دانست که بندگى هواى نفسش را کرده است . امر مى شود که بِرُو او را در آتش بیفکنند، چون ریا کار است .

طایفه دیگر را مى آورند، اینها قُرّاء قرآنند، به آنها هم مى گویند: منظورتان از تلاوت قرآن این بود که بگویند: خوب قرآن مى خوانید قارى قرآن هستید و به آن رسیدید دیگر از خدا چیزى طلب ندارید. آنها را به رو در آتش ‍ مى افکنند.

طایفه سوم : شهیدانند، که بخیال خودشان در راه خدا جانشان را فدا کردند. پاسخشان مى دهند: که خدا از قصد شما آگاه است منظورتان از رفتن به معرکه جنگ این بود که بُروز شجاعت دهید و به شما بگویند پردل و زورمند و شجاعید و مردم هم گفتند و بمقصود خود رسیدید. مگر روى اخلاص و براى خدا کارى کرده باشید که بهشت مژده آنهاست . آنها را به رو در آتش مى اندازند.

طایفه چهارم : اغنیایند آنهائیکه در راه خیر پول خرج کرده اند، آنها را مى آورند، عرض مى کنند: خدایا تو مى دانى که فقراء را اطعام کردیم و پوشانیدیم مسجد ساختیم آب انبار بنا کردیم مدرسه ساختیم موقوفه و خیرات جارى تاءسیس نمودیم .

ندا مى رسد: اینها که مى گوئید درست است اما منظورتان این بود که بگویند: فلانى کریم است ، اهل خیر است ، دست و دل باز است ، یا مثلا در این دوره در روزنامه ها بنویسند فلان شخص فلان مبلغ به زلزله زدگان و آسیب دیدگان کمک کرد و به منظور خود رسیدید امر مى شود اینها را هم به آتش در افکنند.

واى از ریا که شرک بخداست و در قیامت به چهار ندا خوانده مى شوند:

1- کافر 2 - مشرک 3 - غادر 4 - مرائى .

آیا عمل خالصى از خود سراغ داریم که هیچ شائبه و ریائى در آن نباشد؟ پس چرا این عذاب ها را از خود دور مى دانیم ؟ ولى این را هم بدانید: روایت است که دست و صورت و زبان همین ریا کاران هم سوخته نمى شود.

مالک جهنم به ایشان مى گوید: واى بر شما چه کسانى هستید که خدا اینقدر ملاحظه شما را فرموده است . مى گویند: ما امت پیغمبر آخر الزمانیم اما بدبختانه ریا کاریم .

خداى تعالى که چنین مى فرماید، چون با این زبان یاد او کرده اند این صورت ها را در سجده روى خاکها مى گذاشتند هر چند ریاء مى کردند اما باز لطف حق شامل حالشان شده و همین صورت مجاز را به همین حد ترتیب اثر داده است .


نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  چهارشنبه 86 مرداد 31   ساعت 5:11 عصر

سلامت در پناه معنویت

گزارش نشست سلامت و معنویت

شاید اگر بخواهیم همه این نتایج را به نوعی توجیه کنیم، یکی از مهم‌ترین توجیه‌هایمان این باشد که پرداختن به امور معنوی می‌تواند استرس‌مان را کم کند و باعث آرامش ‌ما شود. همین کمک می‌کند تا سیستم ایمنی بدن بهتر کارش را انجام دهد.

نماز خواندن

در این باره هم مطالعات زیادی انجام شده که دکتر درخشان پاره‌ای از آنها را مرور می‌کند: بررسی مروری روی 100 پژوهش نشان داد 79 درصد از این پژوهش‌ها توانسته‌اند همبستگی معنا دار و مثبتی را بین افزایش اشتغال به امور مذهبی و افزایش ‌روان‌درستی مشخص کنند.

در مطالعه دیگری از همین نوع که در دانشگاه دوک انجام شده، معلوم شد از 93 پژوهش، 60 تای آنها توانسته‌اند نشان دهند که در این افراد میزان افسردگی به طرز قابل ‌ملاحظه‌ای کمتر دیده می‌شود.

مطالعات ایرانی

ایرانی‌ها هم مطالعات خوبی در این‌باره داشته‌اند؛ گرچه حجم آن به اندازه مطالعات غربی نیست.

یکی از این مطالعات نشان داده است کسانی که به نماز‌های یومیه‌شان پایبند هستند، اصولاً احساس ذهنی (یا همان روان‌درستی) بیشتری دارند.

مطالعه دیگری در سال 1380 نشان داده که رابطه معنی‌داری بین توکل به خدا و احساس آرامش روانی وجود دارد. خانم دکتر آرین، از محققان ایرانی ساکن کانادا، در سال 1380 نشان داده که دینداری و احساس روان‌درستی با هم رابطه مستقیمی دارند.

سرگلزایی، محقق دیگر ایرانی در همان سال تحقیق دیگری را گزارش کرد که نشان می‌داد هر چه زمان فعالیت‌های مذهبی بیشتر باشد، میزان افسردگی، استرس و همچنین سوء مصرف مواد بیشتر می‌شود.

مطالعه دیگری را هم آقای دکتر بوالهری و همکارانشان در سال 1379 در انیستیتو روانپزشکی تهران انجام دادند؛ به این ترتیب که پرسشنامه‌ای را برای ارزیابی میزان توکل افراد طراحی کردند. مقایسه نتایج این پرسشنامه‌ها با نتایج حاصل از پرسشنامه ی استرس نشان داد که هرچه توکل فرد بیشتر باشد، استرس او کمتر است.

نتایج مشابهی هم در زمینه بروز رفتارهای پُرخطر و ناسالم به دست آمده است. به عنوان مثال، در بررسی 138 پژوهش مشخص شده است که 90 درصد نتایج این پژوهش‌ها به صراحت نشان می‌دهند که افراد مذهبی، ‌کمتر سیگار می‌کشند و رفتارهای پرخطر جنسی کمتری دارند.

چند سؤال

به نظر می‌رسد درباره تاثیر دین و معنویت بر مسائل مربوط به بهداشت، سلامت و پزشکی، ابهامات زیادی وجود دارد که هم سخنرانی‌های این نشست آن را نشان می‌دهد و هم پرسش و پاسخ‌هایی که در فواصل سخنرانی‌ها جریان داشت.

این‌طور به نظر می‌رسد که اکثر صاحب‌نظران هنوز به درک واحدی از معنا و مفهوم معنویت و دین نرسیده‌اند. آنها نمی‌دانند که باید تاثیر معنویت را بر بیماران بررسی کنند یا پزشکانی که قرار است این بیماران را معاینه و درمان کنند.

ضمن این که علی‌رغم تاکید اغلب کارشناسانی که در این همایش حضور داشتند، خطر نگاه ابزارگرایانه به مسائل معنوی و دینی، صرفاً برای درمان بهتر بیماری و نه به خاطر اصل آنها، به شدت وجود دارد.

با وجود تمام این ابهامات که در مرحله تعاریف و اصول دیده می‌شود، در مرحله کاربرد هم با مشکلات مهمی مواجهیم و آن این که نتایج حاصل از مطالعات کاربردی هنوز به طور کامل قابل‌توجیه نیستند. هنوز نمی‌توان به درستی در مورد چگونگی تاثیرگذاری عامل مذهب روی سلامت و بیماری افراد توضیح مشخصی ارائه داد.

بسیاری از عوامل هستند که همزمان و همراه با زندگی مذهبی در زندگی فرد وارد می‌شوند که ممکن است این تاثیر مثبت مذهب، مربوط به این عوامل باشد. به عنوان مثال، ممکن است این تاثیر مذهب به دلیل سیستم‌های حمایتی باشد که در جامعه مذهبی و بین افراد معتقد وجود دارد و آنها را به همدیگر پیوند می‌زند.

ممکن است اصولاً افرادی به طرف مذهب و اعتقادات معنوی بروند که شخصیت‌های خاصی دارند؛ مثلا آرام‌ترند یا متعادل‌ترند. همین شخصیت ممکن است به آنها کمک کند تا استرس یا رفتارهای ناسالم کمتری داشته باشند.

ممکن است مذهب ارزیابی‌های شناختی فرد را از محیط اطرافش تغییر دهد و این نوع نگاه تازه به زندگی باعث شود تا او بتواند سالم‌تر زندگی کند، بهتر با شرایط کنار بیاید و در نتیجه کمتر بیمار شود.

همه اینها سؤالاتی است که پژوهش‌های تازه‌ای برای پاسخ به آنها مورد نیاز است.


نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  چهارشنبه 86 مرداد 31   ساعت 5:6 عصر

: مرد دشمن آن چیزى است که نداند .

شارح گوید : عداوت کینه‏اى راست است که با آن مى‏کوشد تا وسایلى را که شخص مورد کینه را مى‏آزارد گرد بیاورد و کار شرّى را که ممکن است نسبت به او انجام

 سیّد رضى ( ره ) در باب سوّم نهج البلاغة این کلمه را بدین عبارت نقل کرده است : « النّاس اعداء ما جهلوا » و ابن میثم در شرح نهج البلاغه ، چاپ اوّل صفحه 604 ، در شرح آن چنین فرموده است : لازمه نادان بودن به چیزى آن است که نمى‏تواند ، فایده دانستن آن را تصوّر کند در نتیجه این باور برایش حاصل مى‏شود که فراگیرى آن سودى ندارد لذا از یاد گرفتن آن پرهیز مى‏کند . آنگاه بر آن پرهیز و دورى پافشارى مى‏نماید . به این که علم بهترین فضیلتى است که دانشمندان با آن بر نادانان مى‏بالند و با فضیلت علم بر علیه آنان و نقصان و سقوطشان از درجه اعتبار حکم مى‏کنند با آن که نادانان نیز به کمال علما بدان جهت اعتقاد دارند در نتیجه دورى کردن جاهلان از دانش و دانشمندان و دشمنیشان با فضیلت علم شدّت مى‏یابد .

دهد دوست مى‏دارد .

در مورد جهل و نادانى ، قبلا اقسام و حقیقت آن را شناختى و مقصود ثابت کردن دشمنى جاهل است با آنچه که نمى‏داند به هر دو معنایى که براى جهل یاد شده است .

توضیح مطلب آن است که نیروى واهمه امور عقلانى را درک نمى‏کند بلکه امور محسوس را ادراک مى‏نماید و با حس ، سازگار و به حق تابع احکام محسوسات مى‏باشد .

در این ادراک عقل واهمه را تصدیق مى‏کند و به خاطر این که احکام حسّى مطابق با عقل است امور هندسى و آنچه در حکم هندسه است سخت روشن بوده و اختلاف نظرى در آن پدید نمى‏آید چون در هیچ یک از آن احکام با عقل معارضه ندارد .

امّا امور عقلانى خالص منکر احکام حسّى است و چون ناتوان از درک آن احکام است آنها را تکذیب مى‏کند به همان دلیل است که احکام حسّى در معقولات خالص دروغ است و عقل در این معقولات حسّ را تکذیب مى‏کند مانند حکم نیروى واهمه به این که هر موجودى باید در جهتى باشد چون هر شئ محسوسى چنین است پس عقل آن حکم را تکذیب مى‏کند به این دلیل که بعضى از موجودات نیاز به جهت ندارند مانند ذات پروردگار تعالى .

چون روشن شد که نیروى واهمه را در ادراک امور عقلانى خالص ، بهره‏اى نیست و منکر آن است و بر حسب اقتضاى طبیعت و فطرتش به امور حسّى مایل است مى‏گوییم :

کسى که چیزى را نمى‏داند اگر نادانیش به آن بسیط باشد سبب دشمنى وى با آن و منکر شدنش به خاطر ناتوانى نیروى عقلانیش از درک آن شئ است و فرمانبردارى او از نیروى واهمه‏اى است که به اقتضاى ذاتش منکر آن است و شایستگى تصدیق کردن آن را جز به صورت محسوس ندارد . اگر جهل جاهل به چیزى جهل مرکّب باشد ، علّت کینه و نفرتش نسبت به آن ، کمک و همراهى نیروى عقلانى با نیروى واهمه در انکار کردن است چون واهمه ناتوان از مطلع شدن بر آن امر مى‏باشد با فزونى نیرومندى که در اوست ، و آن فزونى نیرومند حالتى است که بر نفس به وسیله اعتقاد استوار و قطعى که مخالف حاصل شدن آن امر عقلانى است عارض مى‏شود و به همان دلیل دشمنى کسى که خود را به ظاهر دیندار نشان مى‏دهد یعنى کسى که ادّعاى فقیه و زاهد بودن دارد امّا نه فقیه است و نه زاهد با محقّقان و صاحبان نظرهاى دقیق و همه دانشهاى بزرگ ، بیشتر و نیرومندتر از دشمنى افراد عامى و کسانى است که از اعتقادات مخالف علم تهى هستند تا آن جا که بطور کلى به مباح بودن خون آنان فتوا داده‏اند و با سخنان بیهوده‏اى که از اعتقادات فاسدشان نشأت گرفته

است پادشاهان را به شک انداخته‏اند که اینان ( محقّقان ) کافرند و مردم را گمراه مى‏کنند و بدون حق در زمین فساد مى‏نمایند بیشتر این دشمنى از حسد ورزیدن قوّت گرفته است چون محققان از آن دانش و کمال درجاتى به دست آورده‏اند و این به ظاهر ، فقیهان و زاهدان را امیدى به درست شدنشان نیست و انتظار نمى‏رود که رستگار شوند .

امّا گروه نخست اگر چه با آنچه نمى‏دانند دشمنند و نسبت به هر چه نمى‏توانند تصور کنند ، کینه مى‏ورزند احتمال مى‏رود با عادت کردن و تمرین و کشش مربّى دانا مطیع شوند و به راه خیر در آیند . چون بریدن طفل نفس از خوردن شیر و هم و خیال اگر چه دشوار است لکن بر اساس عادت و به صورت تدریجى ممکن است ( چنان که کودک شیرخواره را بتدریج و عادت دادن به خوراکیهاى مطبوع از شیر مى‏گیرند ) پس برایت راز فرموده امام ( ع ) ظاهر شد که : مرد ، دشمن آن چیزى است که نمى‏داند .


نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  چهارشنبه 86 مرداد 31   ساعت 5:1 عصر

دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در پس دل او .

مى‏گویم : پیش از این گفتیم که مقصود از قلب در اصطلاح عارفان همان نفس است و در این جا مقصود این نیست که خود قلب در زبان است در این صورت قلب همان تصوّراتى است که قوامش به نفس مى‏باشد . بلکه منظور از بودن تصورات در زبان این است

به باب سوّم شرح کلمات قصار امیر مؤمنان ( ع ) ، چاپ اول صفحه 585 از ابن میثم بحرانى مراجعه کنید .

« على ( ع ) » فرمود : زبان خردمند در پس دل اوست و دل نادان در پس زبان او .

سید رضى ( ره ) گفته است : این کلمه از معانى بس شگفت و شریف مى‏باشد و مقصود از آن این است که شخص خردمند زبانش را نمى‏گشاید مگر پس از راى زدن با تفکر و اندیشه ، و نادان زبانش پیش از مراجعه به اندیشه‏اش و خالص کردن فکرش بر آنچه از دهانش بیرون مى‏آید و سخنانى که بى تامّل از آن بیرون مى‏آید سبقت نمى‏گیرد .

پس گویا زبان خردمند پیرو دل اوست و دل احمق پیرو زبان او مى‏باشد . این سخن از آن حضرت به عبارت دیگرى روایت شده است دل احمق در دهانش است و زبان عاقل در دلش مى‏باشد . میگویم : « حضرت در هر دو جا لفظ ( او را ) را براى آنچه تعقل مى‏شود که دنبال بودن سخن و لفظ خردمند از اندیشه‏اش مى‏باشد و دنبال بودن اندیشه احمق در گفتارش بى آن که به عقلش مراجعه نماید ، استعاره آورده است . و معناى کلمه همان است که سیّد ( ره ) بدان اشاره فرموده است و بنابر روایت دیگر پس اراده کرده است که : هر چه احمق تصوّر مى‏کند در دهانش است یعنى بدون اندیشه بر زبانش ظاهر مى‏کند امّا سخن عاقل در خردش پنهان است و جز از روى اندیشه راست بیرون نمى‏آورد . لفظ قلب در صورت اوّل براى آنچه از تصوّراتش در الفاظش آشکار مى‏شود مجاز است و لفظ زبان براى الفاظ ذهنى مجاز مى‏باشد . »

که تصوّرات قائم به نفس در الفاظ زبانى ظاهر مى‏شود که از دهان بیرون مى‏آید و همچنین مقصود از زبان خردمند این جسم گوشتى مخصوص نیست چون اگر بگوییم مقصود از قلب نیز همان گوشت مخصوص است براى زبان ( ورا ) و پسى نمى‏ماند .

بلکه مقصود الفاظ و عبارات است چون بر کلمات و الفاظ نیز زبان گفته مى‏شود چنان که گفته مى‏شود زبان فارسى مخالف با زبان عربى است و خداوند متعال به همان اشاره فرموده است .

یکى از نشانه‏هاى ذات حق گوناگون بودن زبانها و رنگهاى شماست. و مقصود از زبان این صورت گوشتى زبان نمى‏باشد .

و منظور از ( و را ) نیز جهت حسّى نیست چون نفس جهت ندارد تا براى آن ( پسى ) معین شود بلکه مقصود جهت عقلانى است و مقصود از نفس هم خود نفس نمى‏باشد بلکه منظور تصوراتى است که از اندیشه‏هاى درست نفس صادر مى‏شود . در این هنگام تقدیر کلمه چنین مى‏باشد رازهایى که به نفس احمق قائم است و آنچه برایش شایسته است که آشکار نسازد ، در دهانش یعنى در الفاظ زبانیش موجود مى‏باشد .

امّا خردمند الفاظى را که با آن سخن مى‏گوید پیرو تصوّرات عقلانیش مى‏باشد که از اندیشه‏هاى راست او خارج مى‏شود .

امّا علّت این که احمق به گزاف و آنچه شایسته نیست سخن مى‏گوید این است که یا نمى‏اندیشد تا آنچه لازم است از کارهاى انسانى انجام دهد . بفهمد یا آن افکارش پست مى‏باشد . چون استعداد نفس او ناتوان از نظم دادن صحیح کارهاست . پس نفس به سبب ناتوانیش از قصور خود آگاه نیست . بلکه عقیده دارد که داراى کمال مى‏باشد و با این وصف هر گاه به حرکت در آوردن نفس و انجام دادن آن از روى اندیشه و تأمل متوقّف نشود تمام آنچه را تصوّر مى‏کند آشکار مى‏گردد چه از چیزهایى باشد که آشکار کردنش جایز باشد یا نباشد . امّا شخص خردمند چون کارهایش و درک امور لازم او متوقّف بر اندیشه‏هاى درست و دقّت و اندیشه مى‏باشد گفتارهایش که با زبانش تعبیر مى‏شود پیرو اندیشه‏هاى خردش است پس زبانش در پس دلش مى‏باشد و توفیق دادن بر درک حق از آن خداست .

[ 52 ] روم ( 30 ) آیه 22 ، آیه این است ، و من آیاته خلق السّموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم انَّ فی ذلک لایات للعالمین .


نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  چهارشنبه 86 مرداد 31   ساعت 4:58 عصر

الحرمان مع الحرص .

بى بهره شدن با آزمندى است .

شارح گوید : حرمان جلوگیرى و منع بخشش است ، امّا حرص را پیش از این توضیح دادیم و حرص و حرمان دو لفظ مهملند لذا قضیّه از قضایاى مهمله مى‏باشد ، قضیه مهمله‏اى که یقینى باشد حکمى جزیى است بنابر این مى‏گوییم : چون که بخششها گاهى دنیوى و گاهى اخروى است ، و محروم بودن نسبتى است که حارم و محروم و محروم منه مى‏طلبد ( یعنى طرف مقابل مى‏خواهد ) پس حرمان بر منع بخشش اخروى و دنیوى صدق مى‏کند ، جز این که مناسبتر با کلام امام ( ع ) این است که آن را بر منع موهبت اخروى حمل کنیم ، زیرا محروم بودن از موهبت اخروى لازمى از لوازم حرص است که ناپسند مى‏باشد براى این که پیش از این روشن شد که هر که به لذّتهاى دنیا روى بیاورد و در آن فرو رود با دست نیرومند شهوت به پست‏ترین خواسته‏ها کشانده مى‏شود ، و لوح نفسش از نقش پذیرى آثار عالم بالا باز بماند ، دیگر آمادگى پذیرش انوار قدسى را ندارد ، و هر که آماده کارى نباشد از آن بى بهره مى‏ماند و آن سبب محروم شدن و علّت فوت شدن نیکى است بى آن که کوتاهى یا کاستى در طرف فاعل باشد ، آنچه خوبى به تو رسد از طرف خداست و آنچه بدى به تو رسد از نفس توست1 ، چون از خواسته نفس پیروى کردى و آن را آماده دریافت احسان مولا نساختى ،

و آنچه را در این مورد گفتیم در نظر بگیر که هر کس براى چیزى آماده نباشد از آن محروم مى‏شود ، حریص را خواهى یافت که به جاى به دست آوردن ماندنى‏ترین لذّتها که حرص ستوده است به کارهایى مشغول مى‏گردد که مخالف کارهایى است که شخص محروم و بدبخت بدان سرگرم مى‏شود چون استعداد ندارد که براى لذّتهاى پست و کمال خیالى

-----------
( 1 ) نساء ( 4 ) اوّل آیه 79 .

جسمانى کار کند بنابر این قضیّه که : محرومیّت و بى بهره ماندن به خاطر آزمندى است صدق مى‏کند البتّه صدق این قضیّه در مورد هر دو حریص محروم از هر دو طرف مى‏باشد ( آن که در پى لذّتهاى پست است و آن که در پى ضدّ آن است ) . گاهى این قضیّه بر حسب ظاهر و معمول به صورت دیگرى نیز صدق مى‏کند بدین گونه که حرص ورزى در جستجوى بخششهاى دنیوى گاهى مستلزم محروم شدن طلب کننده است ، و چون گفتیم قضیّه مهمله است ممکن است آن را بر این مطلوب نیز حمل کنیم .

و توضیح آن این است که آزمندى ، لجاجت و پافشارى در سؤال را به همراه دارد و آن از امورى است که طبیعت شخصى که از او چیزى خواسته مى‏شود متنفّر است چون لجاجت و پافشارى همراه با صفت پستى است که طبع آدمى از آن گریزان است و تولید ملال مى‏کند ، تنفّر کینه‏اى را که مخالف با میل به بخشش است همراه دارد ، بنابر این راست است که آز موجب محرومیّت مى‏باشد و معلول در هستى با علّت خود همراه است ( معلول از علت هرگز جدا نمى‏شود ) . و هر گاه اندیشه‏ات را در دریاى گوهرهاى سخن آن حضرت به شناورى و ادارى خواهى دانست که سر چشمه‏هاى حکمت از آن دریا بر انگیخته شده و جوشیده است ، و دانش بیشتر دانشمندان نهرهائى است که از او سر چشمه گرفته‏اند . شعر :

و هر گاه در کارهاى مشکل داورى کند
حکمى مى‏دهد که با وحى منزل مطابق است

 


نظرات شما ()

نویسنده: رضوانی  چهارشنبه 86 مرداد 31   ساعت 3:34 عصر

صلاح و اصلاح فرد و جامعه، در سایه «شناختن عیوب‏» و تلاش‏براى «زدودن عیوب‏» است.

این شناخت، هم در خود ما و نسبت‏به اندیشه‏ها و عملهاى‏خودمان است، هم نسبت‏به دیگران. زمینه‏ساز این عیب‏زدایى هم‏«تذکر» از سویى و «تنبه‏» و «اقدام‏» از سوى دیگر است.

مساله تذکر و نقد و یادآورى، همچنین «پندپذیرى‏» و قبول‏نصیحت و موعظه و توجه به تذکرات دیگران از همین رهگذر، درمقوله مسایل معاشرتى و شیوه برخورد صحیح با دیگران قرار مى‏گیرد.به این خاطر، در این بخش از مباحث اخلاق معاشرت، به خصلت‏«نقدپذیرى‏» به عنوان یک روحیه بالا و رشد یابنده و خلق و خوى نیک‏مى‏پردازیم.

نقد و تذکر

پرده‏پوشى بر واقعیات، یا خود را به بى‏خبرى زدن، واقعیتها راعوض نمى‏کند. وقتى در کسى یا جایى یا رفتار و برخوردى اشکال‏وجود داشته باشد، فرزانگان عاقل، از هر تذکر اصلاحى استقبال‏مى‏کنند، تا آن را برطرف سازند. اما جاهلان و خودخواهان، دوست‏دارند که در همان موارد نیز، مدح و تملق و ثنا بشنوند و بر عیوب وکاستیها و زشتیها سرپوش بگذارند.

به قول سعدى: «احمق را ستایش خوش آید، چون لاشه که در کعبش دمى،فربه نماید». (1) عجب و خودپسندى و خود برتربینى، پیامد همین گونه‏مدحها و تعریفهاست که از عیوب، غافل مى‏سازد.

حضرت على(ع) مى‏فرماید:

«اجهل الناس المغتر بقول مادح متملق یحسن له القبیح و یبغض الیه‏النصیح‏»; (2) .

نادان‏ترین مردم کسى است که فریب ستایشگر چاپلوس رابخورد، ثناگرى که زشت را در نظر او زیبا جلوه مى‏دهد و خوبى را درنظر او منفور مى‏سازد.

از صحبت دوستى برنجم.

کاخلاق بدم حسن نماید.

کو دشمن شوخ‏چشم دانا.

تا عیب مرا به من نماید؟

از این رو، به جاى آراستن عیوب و کتمان زشتیها و پرده‏پوشى برنارساییها، باید آنها را گفت و شنید و در برطرف ساختنش کوشید. «تذکرو نقد» از همین جاست که قیمت و قداست مى‏یابد و براى بعضیها«یادآورى‏» یک وظیفه مى‏شود و براى بعضى توجه به تذکرها و نقدهایک «فضیلت اخلاقى‏» به شمار مى‏آید. انسانهاى کمال‏جو، باید از این‏گونه تذکرها استقبال کنند، چون مقدمه تکامل آنان است، و گرنه براى‏همیشه در «جهل مرکب‏» مى‏مانند.

به این سخن حکیمانه سعدى دقت کنید: «متکلم را تا کسى عیب‏نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.» (3) .

شیوه صحیح نقد

به همان اندازه که تذکر کاستیها و نقد عملها مفید و لازم است،توجه به شیوه یادآورى و نکات و آداب پند و اندرز و تذکر، مهم وسرنوشت‏ساز است.

آیا هر کس حق دارد تذکر دهد؟ آیا موعظه از هر کس پذیرفته‏است؟ آیا همه نقدها سازنده و مثبت است؟ صفات و شرایط ناقد وواعظ چیست؟

اگر کسى دیگران را پند دهد، اما خودش اهل عمل به نصایح‏خویش نباشد، سخنش بى‏اثر است. انبوهى از روایات، شاهد این‏مدعاست. اگر پنددهنده، خودش اهل عمل باشد، تذکر او چراغى‏روشن و روشنگر در دل و جان دیگران مى‏شود و تا ژرفاى قلبشان‏نفوذ مى‏کند. به این سخن حضرت على(ع) دقت کنید:

«استصبحوا من شعلة واعظ متعظ و اقبلوا نصیحة ناصح متیقظ‏»; (4) .

از فروغ واعظ و پنددهنده‏اى که خود، پندپذیر است، روشنایى‏برگیرید و نصیحت نصیحتگر بیدار را پذیرا باشید.

در این سخن، هم به پندپذیرى اشاره دارد، هم به شیوه مؤثر وعظو نصیحت و تذکر.

نقد و تذکر، هر چه صمیمى‏تر، خودمانى‏تر، در خلوت و بدون‏آبروریزى و هتک حیثیت‏باشد، هم مؤثرتر است، هم از کینه‏توزى وکینه‏افروزى و لجاجت، دورتر است. گاهى نقادى آشکار و پند و تذکردر ملا عام، اثر منفى دارد و طرف را به عکس‏العمل وا مى‏دارد وشخصیت او را هم خورد مى‏کند.

حضرت امیر(ع) فرمود:

«نصحک بین الملا تقریع‏»; (5) .

نصیحت و پند دادن تو در میان مردم و حضور دیگران، کوبیدن وخورد کردن است.

نقد از روى خیرخواهى و به قصد اصلاح و کمک به اشخاص‏مورد نقد کجا، و نقد به قصد خراب کردن وجهه و موقعیت و کوبیدن وتخریب کجا! البته هشیاران، انگیزه‏هاى نهفته در وراى نقدها را خوب‏مى‏فهمند و مى‏شناسند.

نقد، نباید برخاسته از حسد و غرض‏ورزى و تسویه‏حساب باشد.تذکرهاى حسودانه و کین‏توزانه، وضع را بدتر مى‏کند. اصلا مگر ازیک حسود، نصیحت و خیرخواهى و تذکر به قصد اصلاح برمى‏آید؟

امام صادق(ع) فرمود:

«النصیحة من‏الحاسد محال‏»; (6) .

نصیحت و خیرخواهى از حسود، محال است.

نقدپذیرى

تکبر و خودخواهى، جلوه‏هاى گوناگون دارد. یکى هم غرور درمقابل «نقد» است. وقتى نقد، مایه کمال اندیشه و کار ماست، نقدپذیرى‏کمک به این کمال و رشد است. از آن طرف، «نقدناپذیرى‏»، نشانه نوعى‏غرور و تکبر و عامل در جا زدن در ورطه بدیها و کاستیهاست. گاهى‏ناب‏ترین موعظه‏ها و تذکرها هم، وقتى به دلهاى داراى کبر مى‏رسد، با«عدم پذیرش‏» مواجه مى‏گردد و انسان را محروم مى‏سازد. به تعبیرزیباى امیرالمؤمنین(ع):

«بینکم و بین الموعظة حجاب من الغرة‏»; (7) .

میان شما و پند، حجاب و پرده‏اى از غرور افکنده شده است.

آیا شما مطمئن‏اید که همه اندیشه‏ها و افکارتان درست و بى‏اشکال‏است؟

آیا همه خصلتها و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را بى‏عیب‏مى‏دانید؟

آیا فکر نمى‏کنید در عملکردهاى مختلف شما، نقطه‏ضعفهایى هم‏ممکن است‏باشد که از چشم خودتان پنهان است ولى دیگرى متوجه‏مى‏شود؟

انسان گاهى به خاطر «حب نفس‏»، یا عیوب خود را نمى‏بیند ونمى‏فهمد، یا حاضر نیست‏خود را داراى عیب و نقص بداند، از این رو،نقد و تذکر دیگران را هم بر غرض‏ورزى و دشمنى حمل مى‏کند.

آینه چون عیب تو بنمود راست.

خود شکن، آیینه شکستن خطاست.

در یک خانواده، ممکن است رفتار هر یک از زن و شوهر نسبت‏به‏هم، ایرادهایى داشته باشد، یا برخورد پدر و مادر با فرزند کوچک یاجوانشان، غلط باشد. اگر کسى متذکر شد، باید مشفقانه بپذیرند و دراصلاح خویش بکوشند.

اگر هر یک تلاش کنند تا عیب و اشکال را متوجه طرف مقابل‏سازند و خود را بى‏گناه قلمداد کنند، نارساییها و عیوب و خطاها هرگزاصلاح نخواهد شد. انصاف در پذیرش خطا و عیب نشانه رشد عقلى‏است.

گاهى ممکن است در حسن‏نیت و خیرخواهى و نظر دوستانه‏کسى شک و تردید داشته باشیم و در نتیجه به آنچه که نقد مى‏کند،توجهى نکنیم، ولى اگر حسن‏نظر و نیت دوستانه کسى براى ما ثابت‏بود، در پذیرفتن نقد و تذکر و پند او تردید نکنیم.

به فرموده حضرت امیر(ع):

«لیکن احب الناس الیک المشفق الناصح‏»; (8) .

محبوب‏ترین مردم در نظر تو، نصیحت کننده مشفق و خیرخواه‏باشد.

گرچه ممکن است تذکر و انتقاد دیگرى، در ذائقه ما تلخ آید، ولى‏تلخى نقد و تذکر، به مراتب سودمندتر از شیرینى چاپلوسى و نیرنگ وفریب است.

از امام باقر(ع) روایت است:

«اتبع من یبکیک و هو لک ناصح و لا تتبع من یضحکک و هو لک غاش‏»; (9) .

از کسى پیروى کن که از روى خیرخواهى و نصیحت، تو رامى‏گریاند، ولى پیرو کسى مباش که تو را مى‏خنداند، در حالى که نسبت‏به تو فریبکارى مى‏کند!

پذیرش نقد و دیدگاههاى اصلاحى دیگران، تنها به اندیشه و فکر،یا به عملکرد خارجى و معاشرتهاى ما منحصر نمى‏شود.

در آثار ادبى و تولیدات شعر و قصه و اثر هنرى نیز، توجه به نقددیگران، عامل رشد و بالندگى هنرمند و نویسنده و شاعر است،برعکس، بى‏توجهى به نقادیهاى منتقدان کار انسان را پیوسته ضعیف ومعیوب نگه مى‏دارد.

هنرمندان نقدپذیر، سریعتر رشد مى‏کنند. شاعران و نویسندگانى‏که به نقد آثارشان توسط دیگران بها مى‏دهند و از آن استقبال مى‏کنند،علاقه خود را به کمال یافتن خلاقیتهاى ادبى خویش نشان مى‏دهند.

به این چند جمله دقت کنید، تا جایگاه نقد و ارزش نقدپذیرى‏روشن‏تر گردد:

«... نقد در هنر، مثل آینه جلوى اتومبیل است. راننده - هنرمند - باید به کمک‏آن مواظب پشت‏سرش باشد، ولى یکسره در آن نگاه نکند، چرا که در این صورت،انحراف از جاده و خطر تصادف، در کمین است.»

«هنر، هواپیماست. هنرمند، خلبان آن و منتقدین، خدمه پرواز.»

«غرور، مثل سوراخ پنهان در بدنه کشتى، مامور غرق کردن تدریجى هنرمنداست.»

«شاعرى که از منتقدین آثارش قهر کرده است، مثل هواپیمایى است که‏ارتباطش با برج مراقبت قطع شده است.»

«وقتى لیاقت و جربزه شهید شدن در تو نباشد، شروع مى‏کنى به نقد و ارزیابى‏انگیزه شهدا!» (10) .

بارى، «نقدپذیرى‏»، در مسایل اخلاقى، فرهنگى، اجتماعى ومدیریتى، ضامن سلامت رابطه‏ها و رشد افکار و اعمال است. این‏مساله در متون دینى با عناوینى همچون: نصیحت و موعظه مورد توجه‏قرار گرفته است.

پایان این بحث را حدیثى از امام سجاد(ع) قرار مى‏دهیم که درضمن بیان حقوق متقابلى که افراد در جامعه نسبت‏به هم دارند (دررسالة‏الحقوق) از جمله به «حق نصیحتگر» بر گردن «نصیحت‏شنو» ووظیفه ناصح و متنصح اشاره فرموده است:

«و حق الناصح ان تلین له جناحک و تصغى الیه بسمعک، فان اتى بالصواب‏حمدت الله عز و جل و ان لم یوافق، رجمته ...»; (11) .

حق نصیحت کننده (و ناقد و پند دهنده) آن است که نسبت‏به اونرمش و انعطاف نشان دهى و به سخنش گوش فرا دهى، اگر حرفش‏بجا و درست‏بود، خداى متعال را سپاس بگویى و اگر تذکرش موافق باحق نبود، نپذیرى.

پى‏نوشتها:

1) گلستان سعدى، باب هشتم.

2) غررالحکم.

3) گلستان سعدى، باب هشتم.

4) میزان الحکمه، ج‏10، ص‏585.

5) همان، ص‏580.

6) بحارالانوار، ج‏75، ص‏194.

7) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حکمت 282.

8) غررالحکم.

9) محاسن برقى، ج‏2، ص‏440.

10) براده‏ها، حسن حسینى، صفحات 9، 16، 18، 44 و 74.

11) میزان‏الحکمه، ج‏10، ص‏57.


نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عذاب دروغگو
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
255995 : کل بازدیدها
42 :بازدید امروز
4 :بازدید دیروز
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
مطالب متنوع - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
بسمه تعالی - مطالب این وبلاگ متنوع وگوناگون میباشد لذا عنوان آن را * سفره * نهادم از شما دوستان گرامی تقاضادارم بانظرات خوبتان مرایاری فرمایید
لوگوی خودم
مطالب متنوع - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان


آوای آشنا

فهرست موضوعی نوشته ها
مطالب متنوع[81] .
بایگانی نوشته ها
به نام آنکه اشک را آفرید
نجات دهنده
عکاسی بهتر با تلفن همراه‌
موقعیت استراتژیک ایران
آمریکا و کابوس هلال شیعه
آرامش وجدان با شستشو
وظیفه بندگى
والدین برای لگد زدن نیستند
نا امیدِ امیدوار
بررسی خدمات رایگان تلفن ثابت و فعال سازی آنها
صراط مستقیم
سیر و سرطان
پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع)
کلمه هجدهم گفتار حضرت علی( ع ) : الحکمة ضالة المؤمن
جک ولطیفه وSMS
رازدارى
آیین دوستى
داستان موسى و خضر
] آثار و فوائد وجود امام زمان(علیه السلام) در زمان غیبت
اس ام اس های عاشقانه
] داستانی درمورد امام زمان (عج)-شفاى ابو راجع حمامى
دواى وحشت قبر
نقدپذیرى
تواضع و فروتنى در روایات اسلامى
حبّ دنیا
شهوت پرستى در روایات اسلامى
کلمه نوزدهم گفتار حضرت علی ( ع ) : الحرمان مع الحرص .
کلمه بیستم گفتار حضرت علی ( ع ) : قلب الاحمق فی فیه و لسان العا
کلمه بیست ویکم گفتار حضرت علی ( ع ) : المرء عدّو ما جهله
سلامت در پناه معنویت
صبر و شکیبایى
چند طایفه در آتش
گناه بى آبروئى
پندهاى حکمت آمیز
جکهای سری جدید
ضرب المثلها بترتیب الفبا
دیوان حافظ
موانع دعا
صد حکایت تربیتی
ظاهر و باطن ، همین است
عدسی؛ مقوی برای افطار
روزه ، درمان بیماری های روح و جسم
تاثیر روزه بر بیماری های جسمی و روحی
آرامش ، در بدترین شرایط
می خوام رو سرت خراب بشم ! هستی ؟
دانستنی های تغذیه در ماه رمضان
پنج راه برای افزایش هوش
کبد و بیماری های آن
روزه در بیماری های گوارشی
گلستان سعدی
شب قدر
آژیر خطر ابلیس
شب قدر است امشب
حقیقت شب قدر
استرس باعث چاقی می شود
گوشه وکنایه
جریان حکمیت در عصر حضرت علی علیه السلام
طعم عسل و زهر
هرم غذایی جدید چگونه است؟
جلوه های فساد اداری
قرصهای اکستاسی
زیبایی ، برای زنان خوشبختی نمی‌آورد
اثر شیر و فراورده های آن در پیشگیری از سرطان
بازی های کامپیوتری و سرمایه سالاری
متکدیان شیک شده اند!
چرا جوانان دیر ازدواج می‌کنند؟
توبه نصوح
ماده مخدری در قالب آدامس
پاییز 1386
اشتراک
 

فالنامه
برای دیدن فال خود ابتدا نیت کنید سپس بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنیدتا فال خود را مشاهده کنید












دریافت کد فالنامه