* سلام وقت بخیر؛خوشحال میشم نظربدین*

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع) - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....

خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که دو کفش و عصای آهنین برگیر و آنگاه درزمین سیاحت کن و آثار و عبرتها را بجوی؛ تا آنکه کفشها پاره و عصا شکسته شود . [ابن دینار]

پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع) - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: رضوانی  پنج شنبه 86 مرداد 18   ساعت 12:27 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

آن هنگام در غروبگهان که سر شاخه‏هاى سرفراز نخل به نوازش نسیم،سر بن گوش یکدیگر مى‏نهند،نشید حماسه‏ى آرام زندگانى تو را نجوا مى‏کنند...و پیام بیدادها که بر تو رفته است، با نسیم پیام آور،مى‏گزارند...

آن هنگام در بهاران که بغض مغموم و گرفته‏ى آسمان،مى‏ترکد و رگبار سرشک ابر،سرازیر مى‏شود،این اشک اندوه پیروان ستم کشیده‏ى توست که به پهناى گونه‏ى تاریخ بر تو گریسته‏اند...آه اى امام راستین و بزرگ!

پرده‏هاى ستبر سرشک،ما را از دیدن حماسه‏ى مقاومت و پایدارى و سر انجام جانسپارى تو در راه حق،باز نخواهد داشت و اگر بر تو مى‏گرییم،ایستاده مى‏گرییم تا ایستادگى تو را سپاس گفته و هم تاریخ و هستى،پیش پاى مقاوم تو،به احترام برخاسته باشیم.

پاکترین درود،از زیباترین و شجاعترین جایگاه دلمان بر تو باد...هماره تا هر گاه...روستاى ابواء (1) ، آنروز صبح (2) گویى دیگر گونه مى‏نمود،پرتو آفتاب نخل‏هاى سر بلند را تا کمر طلایى کرده و سایه‏هاى دراز روى بامهاى گلى روستا،انداخته بود...

صداى شتران و صداى گوسفندانى که پیشاپیش چوپانان،آماده‏ى رفتن به صحرا بودند،بذر نشاط صبحگاهى را در دل مى‏کاشت و گوش را از آواى زندگى مى‏انباشت...

کنار روستا و روى غدیر و برکه‏اى که زنان از زلال آرام آن،آب بر مى‏داشتند،اینک نسیم نوازشگر از گذار آرام خود موج مى‏افکند،و چند پرستو،شتابناک و پر نشاط،از روى آن به اینسوى و آنسوى مى‏پریدند و هر از چند گاه،سینه‏ى سرخ خویش را که گویى از هرم گرماى سجیل عام الفیل (3) ،هنوز داغ بود،به آب مى‏زدند...کمى آنسوتر،تک نخلى،چتر سبز و بلند خود را بر گورى افشانده بود و زنى در آن صبحگاه،بر آن خم شده و با حرمت و حشمت‏بوسه بر خاک آن مى‏زد و آرام آرام مى‏گریست...و زیر لب چیزهایى مى‏گفت.از کلام او،آنچه نسیم با خود مى‏آورد،گویى این کلمات و جملات شنیده مى‏شد:

-درود بر تو،آمنه!اى مادر گرامى پیامبر...خدا تو را-که چنان دور از زادگاه خویش،فرو مردى-،با رحمت‏خود همراه کناد...اینک،من،حمیده،عروس توام،کودکى از سلاله‏ى فرزند تو را در شکم دارم و با دردى که از شامگاه دوشینه مى‏کشم،گمان مى‏برم که هم امروز،این کودک خجسته را،در این روستا،و در کنار گور تو به دنیا آورم...

آه،اى بانوى بزرگ خفته در خاک،شوهرم به من فرموده است که این فرزند من،هفتمین، جانشین فرزندت پیامبر،خواهد بود...

بانوى من!از خداوند بخواهید که فرزندم را سالم به دنیا آورم...آفتاب صبح،از سر شاخه‏هاى تنها نخل روییده بر آن گور،پائین آمده و بر خاک افتاده بود...

حمیده،سنگین و محتشم برخاست،دنباله‏ى تن پوش خود را که از خاک گور،غبار آلود شده بود،تکانید،یک دستش را روى شکم گذارد و به گونه‏یى که زنان باردار راه مى‏پیمایند،سنگین و با احتیاط و آرام به روستا شتافت...

ساعتى بعد،هنگامى که آفتاب،بر بلند آسمان ایستاده بود و کبوتران روستا،در چشمه‏ى نور آن،در آسمان شفاف ابواء،بال و پر مى‏شستند،صداى هلهله‏اى شادمانه از روستا به فضا برخاست...و خیال من از کنار برکه،مى‏دید که برخى زنان،از کوچه‏هاى روستا،شتابناک و شادمانه،به اینسوى و آنسوى مى‏دویدند...

آه،آنک،دو زن،با همان شتاب به کنار برکه مى‏آیند با ظرفهاى سفالین بزرگ،تا آب بردارند...

خیال من گوش مى‏خواباند تا از خبر تازه،آگاه شود:-...خواهر،مى‏گویند،امام صادق (ع) پس از آگاهى از ولادت کودکشان فرموده‏اند:

«پیشواى بعد از من،و بهترین آفریده‏ى خداوند ولادت یافت... (4) »

-آیا نفهمیدى که نامش را چه گذارده‏اند؟

-فکر مى‏کنم،حتى پیش از ولادت،او را«موسى‏»نام نهاده بوده‏اند.

چشم خیال من،بى اختیار،فرا سوى برکه،در صحرا به چوپانى افتاد که بى خبر از آنچه در این روستا.رخ داده است گوسفندان را با عصاى چوپانى خویش،به پیش مى‏راند...

و یک لحظه،خیالم گمان برد که چوپانک،موسى است و آنجا صحراى سینا و از خیال گذشت: این موساى تازه مولود،مگر در مقابله با کدام فرعون زمان،به دنیا آمده است...؟!

امام و حکومت عباسیان

امام موسى بن جعفر الکاظم (ع) 4 ساله بودند که بساط حکومت جابرانه‏ى امویان بر چیده شد.

سیاست عرب زدگى امویان،چپاول و زور و ستم،روش‏هاى ضد ایرانى حکومتشان،مردم و بویژه ایرانیان را که خواستار تجدید حکومت داد خواهانه‏ى اسلام راستین،بویژه در ایام خلافت کوتاه حضرت على (ع) بودند،بر ضد امویان بر انگیخت و در این میانه کارگزاران سیاسى وقت،ازین گرایش مردم،خاصه ایرانیان به آل على (ع) و حکومت على وار،سوء استفاده کردند و به اسم رساندن حق به حقدار،امویان را به کمک ابو مسلم خراسانى بر انداختند اما به جاى امام ششم جعفر بن محمد الصادق (ع) ابو العباس سفاح عباسى را بر مسند خلافت و در واقع بر اریکه‏ى سلطنت نشانیدند. (5) و بدینگونه،یک سلسله‏ى تازه‏ى پادشاهى اما در لباس خلافت و جانشینى پیامبر در 132 هجرى قمرى روى کار آمد که نه تنها در ستم و دورویى و بى دینى،هیچ از امویان کم نداشتند بلکه در بسیارى از این جهات،از آنان نیز پیش افتادند.

با این تفاوت که اگر امویان دیر نپاییدند،اینان تا 656 هجرى قمرى یعنى 524 سال در بغداد، بر همین روال،بر مردم،خلافت که نه،سلطنت کردند.

بارى،پیشواى هفتم،در دوره‏ى عمر خویش،خلافت ابو العباس سفاح،منصور دوانیقى،هادى، مهدى و هارون را با همه‏ى ستمها و خفقان و فشار آنها،دریافتند.

براى آینه‏ى جان امام،تنها غبار نفس اهریمنى این پلیدان جابر،کافى بود تا زنگار غم گیرد و به تیرگى اندوه نشیند تا چه رسد به اینکه،هر یک از اینان-از منصور تا هارون-ستمهاى بسیار بر پیکر و روح آن عزیز،وارد آوردند و هر چه نکردند،نتوانستند،نه آنکه نخواستند.

ابو العباس سفاح در 136 در گذشت و برادرش منصور دوانیقى بجاى او نشست،او شهر بغداد را بنا کرد و ابو مسلم را کشت و چون خلافتش پا گرفت از کشتن و حبس و زجر فرزندان على و مصادره‏ى اموال آنان لحظه‏اى نیاسود و اغلب بزرگان این خاندان و در راس همه‏ى آنها حضرت امام صادق را از بین برد...

مردى،خونریز و سفاک و مکار و به شدت حسود و بخیل‏و حریص و بیوفا بود،بیوفایى او در مورد ابو مسلم که با یکعمر جان کندن او را به خلافت رسانده بود،در تاریخ ضرب المثل است.

هنگامى که پدر بزرگوار امام کاظم را شهید کرد،آنحضرت 20 ساله بود و تا سى سالگى،امام با حکومت‏خفقان و رعب و بیم منصور،در ستیز بود و مخفیانه،شیعیان خویش را سامان مى‏داد و به امور آنان رسیدگى مى‏فرمود.

منصور در 158 هلاک شد و حکومت‏به پسرش مهدى رسید.سیاست مهدى عباسى،سیاستى مردم فریب و خدعه آمیز بود.

زندانیان سیاسى پدرش را که بیشتر شیعیان امام کاظم بودند،بجز عده‏ى کمى،آزاد کرد و اموال مصادره شده‏ى آنان را،باز پس گردانید.اما همچنان مراقب رفتار آنان مى‏بود و در دل بدیشان سخت دشمنى مى‏ورزید.حتى به شاعرانى که آل على را هجو مى‏کردند،صله‏هاى گزاف مى‏داد،از جمله یکبار به‏«بشار بن برد»،هفتاد هزار درهم و به‏«مروان بن ابى حفص‏»صد هزار درهم داد.

در خرج بیت المال مسلمین و عیش و نوش و شرابخوارگى و زنبارگى،دستى سخت گشاده داشت،در ازدواج پسرش هارون،50 میلیون درهم خرج کرد (6) شهرت امام در زمان مهدى،بالا گرفت و چون ماه تمام،در آسمان فضیلت و تقوا و دانش و رهبرى مى‏درخشید،مردم‏گروها گروه پنهانى بدو روى مى‏آوردند و از آن سر چشمه‏ى فیض ازلى،عطش معنوى خویش را فرو مى‏نشانیدند.

کارگزاران جاسوسى مهدى،این همه را بدو گزارش کردند،بر خلافت‏خویش بیمناک شد، دستور داد تا امام را از مدینه به بغداد آورند و محبوس سازند.

«ابو خالد زباله‏اى‏»نقل مى‏کند:«...در پى این فرمان،مامورینى که به مدینه بدنبال آنحضرت رفته بودند،هنگام بازگشت،در زباله،با آن حضرت به منزل من فرود آمدند.

امام در فرصتى کوتاه،دور از چشم مامورین،به من دستور دادند چیزهایى براى ایشان خریدارى کنم.من سخت غمگین بودم،و بدیشان عرض کردم:از اینکه سوى این سفاک مى‏روید،بر جان شما بیم دارم.فرمودند:مرا از او باکى نیست تو در فلان روز،فلان محل منتظر من باش.

آن گرامى به بغداد رفتند،و من با اضطراب بسیار،روز شمارى مى‏کردم تا روز معهود در رسید،به همان مکان که فرموده بودند شتافتم،و دلم چون سیر و سرکه مى‏جوشید،به کمترین صدایى،از جا مى‏جستم و اسپندوار بر آتش انتظار،مى‏سوختم.کم کم افق خونرنگ مى‏شد و خورشید به زندان شب مى‏افتاد،که ناگهان دیدم از دور شبحى هویدا شد،دلم مى‏خواست پرواز کنم و به سویشان بشتابم،اما بیم داشتم که ایشان نباشند و راز من بر ملا شود.

در جاى ماندم،امام نزدیک شدند،بر قاطرى سوار بودند،تا چشم روشن بین و عزیزشان به من افتاد،فرمودند:ابا خالد،شک مکن،...و ادامه دادند:

بعدها مرا دو باره به بغداد خواهند برد،و آن بار دیگر باز نخواهم گشت.و دریغا که همانگونه شد که آن بزرگ فرموده بود...» (7)

بارى در همین سفر،مهدى چون امام را به بغداد آورد و زندانى کرد،حضرت على بن ابیطالب (ع) را در خواب دید که خطاب به او این آیه را مى‏خوانند: فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم (8) آیا از شما انتظار مى‏رود که اگر حاکم گردید،در زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟

ربیع مى‏گوید:

نیمه شب مهدى به دنبال من فرستاد و مرا احضار کرد.سخت‏بیمناک شدم و نزدش شتافتم و دیدم آیه فهل عسیتم...را مى‏خواند.

سپس به من گفت:برو،موسى بن جعفر را از زندان نزد من بیاور.رفتم و آوردم،مهدى برخاست و با او روبوسى کرد و او را نزد خود نشانید و جریان خواب خود را براى ایشان گفت.

سپس همان لحظه دستور داد که آن گرامى را به مدینه باز گردانند ربیع مى‏گوید:از بیم آنکه موانعى پیش آید،همان شبانه وسایل حرکت امام را فراهم ساختم و بامداد پگاه،آن گرامى در راه مدینه بود...» (9)

امام در مدینه،با وجود خفقان شدید دربار عباسى،به ارشاد خلق و تعلیم و آماده ساختن شیعیان،مشغول بود...تا در 169 مهدى هلاک شد و پسرش هادى بجاى او به تخت‏سلطنت نشست.

هادى،بر خلاف پدرش،دموکراسى را هم رعایت نمى‏کرد و علنا با فرزندان على سرسخت‏بود و حتى آنچه پدرش به آنها داده بود،همه را قطع کرد.

و ننگین‏ترین سیاهکارى او،براه افکندن فاجعه‏ى جانگذاز فخ بود.

فاجعه‏ى فخ

حسین بن على از علویان مدینه،چون از حکومت عباسیان و ستم بسیار ایشان به ستوه آمد،به رضایت (10) امام موسى کاظم علیه السلام،علیه هادى قیام کرد و با گروهى حدود سیصد نفر از مدینه به سوى مکه به راه افتاد.

بارى،سپاهیان هادى در محلى به نام فخ،او را محاصره و او و سپاهیانش را شهید کردند و همانند فاجعه‏اى که در کربلا رخ داد،در مورد اینان نیز پیش آمد:سر همه‏ى شهدا را بریدند و به مدینه آوردند و در مجلسى که گروهى از فرزندان امام على علیه السلام و از جمله حضرت امام کاظم حضور داشتند،سرها را به تماشا گذاردند.هیچ کس هیچ نگفت جز امام کاظم علیه السلام که چون سر حسین بن على رهبر قیام فخ را دیدند فرمودند:

انا لله و انا الیه راجعون،مضى و الله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر ما کان فى اهل بیته مثله.

از خداوندیم و بسوى او باز مى‏گردیم،سوگند به خدا که به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و درستکار بود و بسیارروزه مى‏گرفت و بسیار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد،در خاندان وى،چون او وجود نداشت. (11)

هادى،گذشته از اخلاق سیاسى،از جهت‏خصلت‏هاى فردى نیز مردى منحط،شرابخواره و خوشگذران بود.


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عذاب دروغگو
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
257312 : کل بازدیدها
55 :بازدید امروز
13 :بازدید دیروز
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع) - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
بسمه تعالی - مطالب این وبلاگ متنوع وگوناگون میباشد لذا عنوان آن را * سفره * نهادم از شما دوستان گرامی تقاضادارم بانظرات خوبتان مرایاری فرمایید
لوگوی خودم
پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع) - مطالب متنوع از قبیل:حدیث-داستان-ضرب المثل-جک ولطیفه و.....
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان


آوای آشنا

فهرست موضوعی نوشته ها
مطالب متنوع[81] .
بایگانی نوشته ها
به نام آنکه اشک را آفرید
نجات دهنده
عکاسی بهتر با تلفن همراه‌
موقعیت استراتژیک ایران
آمریکا و کابوس هلال شیعه
آرامش وجدان با شستشو
وظیفه بندگى
والدین برای لگد زدن نیستند
نا امیدِ امیدوار
بررسی خدمات رایگان تلفن ثابت و فعال سازی آنها
صراط مستقیم
سیر و سرطان
پیشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر(ع)
کلمه هجدهم گفتار حضرت علی( ع ) : الحکمة ضالة المؤمن
جک ولطیفه وSMS
رازدارى
آیین دوستى
داستان موسى و خضر
] آثار و فوائد وجود امام زمان(علیه السلام) در زمان غیبت
اس ام اس های عاشقانه
] داستانی درمورد امام زمان (عج)-شفاى ابو راجع حمامى
دواى وحشت قبر
نقدپذیرى
تواضع و فروتنى در روایات اسلامى
حبّ دنیا
شهوت پرستى در روایات اسلامى
کلمه نوزدهم گفتار حضرت علی ( ع ) : الحرمان مع الحرص .
کلمه بیستم گفتار حضرت علی ( ع ) : قلب الاحمق فی فیه و لسان العا
کلمه بیست ویکم گفتار حضرت علی ( ع ) : المرء عدّو ما جهله
سلامت در پناه معنویت
صبر و شکیبایى
چند طایفه در آتش
گناه بى آبروئى
پندهاى حکمت آمیز
جکهای سری جدید
ضرب المثلها بترتیب الفبا
دیوان حافظ
موانع دعا
صد حکایت تربیتی
ظاهر و باطن ، همین است
عدسی؛ مقوی برای افطار
روزه ، درمان بیماری های روح و جسم
تاثیر روزه بر بیماری های جسمی و روحی
آرامش ، در بدترین شرایط
می خوام رو سرت خراب بشم ! هستی ؟
دانستنی های تغذیه در ماه رمضان
پنج راه برای افزایش هوش
کبد و بیماری های آن
روزه در بیماری های گوارشی
گلستان سعدی
شب قدر
آژیر خطر ابلیس
شب قدر است امشب
حقیقت شب قدر
استرس باعث چاقی می شود
گوشه وکنایه
جریان حکمیت در عصر حضرت علی علیه السلام
طعم عسل و زهر
هرم غذایی جدید چگونه است؟
جلوه های فساد اداری
قرصهای اکستاسی
زیبایی ، برای زنان خوشبختی نمی‌آورد
اثر شیر و فراورده های آن در پیشگیری از سرطان
بازی های کامپیوتری و سرمایه سالاری
متکدیان شیک شده اند!
چرا جوانان دیر ازدواج می‌کنند؟
توبه نصوح
ماده مخدری در قالب آدامس
پاییز 1386
اشتراک
 

فالنامه
برای دیدن فال خود ابتدا نیت کنید سپس بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنیدتا فال خود را مشاهده کنید












دریافت کد فالنامه